قلب من...
قلب من قالي خداست
تار وپودش ازپر فرشته هاست
پهن كرده او دل مرا دراتاق كوچكي درآسمان خراش آفتاب
برق مي زند قالي قشنگ ونو نوارمن ازتلاش آفتاب
شب كه ميشودخداروي قالي دلم
راه ميرود؛ذوق ميكنم گريه ميكنم
اشك من ستاره ميشود
هرستاره به سمت ماه ميرود..
يك شب حواس من نبود
ريخت روي قالي دلم شيشه مركب سياه
سالهاست مانده جاي آن
جاي لكه هاي اشتباه
اي خدا به من بگو
لكه هاي چركمرده راكجا خاك ميكنند؟
آه بال مي زند به سوي تو؛كبوتر تواست
قلب من دوباره تند تند مي زند
مثل اينكه بازهم خداست
روي قالي ذلم قدم گذاشت
درميان رشته هاي نازك دلم
نقش يك درخت ويك پرنده كاشته
اين پرنده اي كه لاي تار وپودش است هدهداست
مي پرد به سوي قله هاي قاف دوست!